دُو لَخ شور doo lakh shoor

داستانی.مهدوی.خنده.کلبه های متفاوت و در کل:( دیدن نمایید و خودتون جزئیات رو ببینید.)

یه روز یه دختره یه پسره رو توخیابون می بینه…
خیلی ازش خوشش میاد…خلاصه هر کاری می کنه که دل پسره رو بدست بیاره ، پسره اعتنایی نمیکنه…
چرا؟؟؟ چون فکر میکنه همه دخترا مثه همن…
ازقصه ها شنیده بوده که دخترا بی وفان…
خلاصه می گذره سه چهار روز و پسره هم دل میده به دختره…خلاصه باهم دوس میشن و این دوستی می کشه تا یک سال ، دوسال ، سه سال ، چهار و پنج… همینطوری باهم بزرگ میشن…
خلاصه بعد از این همه سال که با هم دوست بودن ، پسره به دختره میگه : چقدردوستم داری؟؟؟
دختره با مکث زیاد میگه : فکرنکنم اندازه ای داشته باشه!
پسره میگه : مگه میشه آدم هیچ عشقشو دوس نداشته باشه؟؟؟
دختره میگه : نه…نه اینکه دوستت ندارم ، اندازه نداره…
دختره از پسره می پرسه : توچی؟؟؟تو چقدر منو دوس داری؟؟؟
پسره هم مکث زیاد میکنه ، میگه… میگه : خیلی دوستت دارم…بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی…
روزها میگذره…شب ها می گذره…پسره یه فکری به نظرش میرسه…میگه : میخوام این فکر رو عملی کنم…
می خواس عشق خودشو امتحان کنه…
تا اینکه یه روز میرسه بهش میگه…بهش میگه : من یه بیماری دارم که فکر نکنم تا چند روز دیگه بیشتر دووم بیارم…!
راستی اگه من بمیرم توچکار میکنی؟؟؟
دختره یه ذره اشک تو چشماش جمع میشه و میگه : این چه حرفیه میزنی؟؟؟دوس ندارم بشنوم…
خلاصه حرفو عوض میکنه و میگه : توچی؟؟؟ تو که بمیری ، منم میمیرم…فکرمی کنی خیلی ساده اس تنهایی بدون تو بودن؟؟؟
پسره میگه : نه… بگوحالا…
دختره میگه : نمی دونم چکارمی کنم ولی اگه من مردم چی؟؟؟
پسره بهش میگه : امتحانش مجانیه…!اگه تومردی بهت میگم چکار می کنم…
خلاصه اتفاق میفته پسره یه نقشه میکشه که یه قتل الکی رخ بده…
تا اینکه به ذهنش می رسه الکی خودشو به کشتن بده تا ببینه اون دختره چکارمیکنه…
خلاصه تشییع جنازه ای واسه پسره می گیرن و دفنش میکنن و پسره یه جا قایم میشه میبینه دختره فقط یه شاخه گل رز قرمز میاره میندازه ومیره…
تا اینکه میبینه واقعا اهمیتی بهش نداده…دختره با کس دیگه ای رفته…
خیلی غمگین شده بود…دنیاش خیلی بی رنگ شده بود…
تا اینکه بعد از چند روز دختره تصادف میکنه و میمیره…
دختره رو دفن میکنن…هیشکی سرمزارش نیس…
پسره با یه شاخه گل یاس سفید یا نه با یه دسته گل یاس سفید میاد سر قبر دختره بهش میگه:
اون لحظه بود که این سوالو ازم پرسیدی : اگه مردی چکار میکنم؟؟؟این کارو میکنم…تموم یاس های سفیدو با خون خودم قرمز میکنم…

 

منم کنارت میمیرم…

[ سه شنبه 30 مهر 1392برچسب:, ] [ 13:35 ] [ امیر عشق ]

[ ]

امروز براتون می خوام یه کلیپ بذارم دهنتون وا بمونه. حتما نگاه کنین. مخصوص شیعه ها. 

خدایی خدا غریبه.

مجتبی رمضانی

غریبه

 چونکه ما عاشقش نشدیم......

غریبه 

بنده ی لایقش نشدیم.....

 غریبه

 رهرو ِصادقش نشدیم.....

امون ز غفلت امون ز تهمت.......

از دست ما تو غیبته حضرت حجت.......

گناه شد عادت....... غیبت عبادت.....

جالب اینه گذاشتیم سر خدا هم منت...

هرجا ریا شد به اسم خدا شد.....

 همه دُکان وا کرده ایم حتی تو هئیت.....

چیو ببینه؟؟؟!! دله سیاه رو یا رو زبون اللهم الرزقتیشهادت.....

 از امر به معروف ترسیدیم..... حاجیو دور شیطان گردیدیم......

 همسایه یتیمُ و سیر خوابیدیم...... ما به زمین خورده خندیدیم....

خــــدا نفهمیدیم....خــــدا نفهمیدیم......خــــدا نفهمیدیم.....

خدایی خدا غریبه.....خدایی خدا غریبه...... خدایی خدا غریبه.....

 

======================================

 


ادامه مطلب

[ دو شنبه 29 مهر 1392برچسب:, ] [ 12:14 ] [ امیر عشق ]

[ ]

وقتی یک سیبو می اندازی بالا بالا خره بر می گرده پائین ! مگر اینکه اینقدر محکم پرتاب کنی که دوازده هزار و هشتصد متر در ثانیه سرعت بگیره !!! در اینصورت سیبه اگر از گرما بخار نشه !! حتمن از جاذبه زمین فرار می کنه و در فضا رها می شه ...  اینو نگفتم که بگم منم فیزیک بلدم ! یا نیوتن ام ! می خوام بگم که اگر بخوام از دست این همه نیروی بازدارنده (که منو از رسیدن به اهدافم ، آرزوهام و همه چیز های خوبی که می خوام باز می داره  )، فرار کنم باید به اندازه ی کافی سرعت بگیرم ... سرعت اولیم زیاد باشه ... تا بتونم از دست جاذبه ، از دست سکون رها بشم ...بار ها پریدم اما چون خوب دور خیز نکردم ...خوردم زمین ...!!

خدای قشنگم ! هزار بار پریدم ... زورم کم بود ... دوباره افتام ! هر بار دستمو گرفتی ... من ول کردم ... اینبار محکم بگیر منو که ول نشم ... منو بکش ... به پاهام ، به دستام قدرت بده که بلند تر بپرم ... که شاید اینبار از شر این سکون خلاص بشم ... که رها بشم ... رها بشم

[ یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, ] [ 9:56 ] [ امیر عشق ]

[ ]

حکایت من حکایت کسی بود که عاشق دریا بود،اما قایق نداشت! دل باخته ی سفر بود،اما هم سفر نداشت! حکایت کسی بود که زجر کشید،اما ضجه نزد! زخم داشت،اما ننالید! گریه کرد،اما اشک نریخت! حکایت من حکایت کسی بود که پر از فریاد بود،اما سکوت کرد تا همه ی صداها رو بشنود...*** ﻣﻴﻠﻴﻮن ﻫﺎ و ﻣﻴﻠﻴﺎردﻫﺎ آدم ﺗﻮي اﻳﻦ دﻧﻴﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪو ﻫﻤﻪ ﺷﺎن ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﻨﺪ ﺑﻲ ﺗﻮ زﻧﺪﮔﻲ ﮐﻨﻨﺪ ، آﺧﺮ ﻣﻦ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﭼﺮا ﻧﻤﻲ ﺗﻮاﻧﻢ ؟*** بگو با من چه كردى مهربانم , كه ابرى شد تمام آسمانم , بيا آتش بزن خاکسترم کن بدون تو نمیخواهم بمانم..*** ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﺎ ، روزﻫﺎ ، ﻣﺎﻫﻬﺎ ، ﺣﻘﯿﺮﺗﺮ از آﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ای ﺑﺮای از ﯾﺎد ﺑﺮدﻧﺖ باشند.*** زیباترین عکسها در تاریکترین اتاق ظاهر میشوند پس اگر در قسمت تاریک زندگیت قرار گرفتی،بدان خداوند میخواهد ازتو تصویری زیبا بسازد!!؟ *** *صبر كن سهراب ! گفته بودی قايقی خواهم ساخت !!! 
قايقت جا دارد..؟؟؟ 
من هم از همهمه اهل زمين دلگيرم...*** تو ضيافت سكوتم تو اگه قدم بذاري،مي بيني بي تو شكستم اما تو خبر نداري.

[ پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, ] [ 7:28 ] [ امیر عشق ]

[ ]

 

عشق

  آنگاه المیترا گفت:با ما از عشق سخن بگوی.

پیامبر سر بر آورد و نگاهی به مردم انداخت' و سكوت و آرامش مردم را فرا گرفته بود.سپس با صدایی ژرف و رسا گفت:

هر زمان كه عشق اشارتی به شما كرد در پی او بشتابید'

هر چند راه او سخت و نا هموار باشد.

و هر زمان بالهای عشق شما را در بر گرفت خود را به او بسپارید'

و هر چند كه تیغهای پنهان در بال و پرش ممكن است شما را مجروح كند.

و هر زمان كه عشق با شما سخن گوید او را باور كنید.

هر چند دعوت او رویاهای شما راچون باد مغرب در هم كوبد و باغ شما را خزان كند.

زیرا عشق چنانكه شما را تاج بر سر می نهد ' به صلیب نیز میكشد.

و چنانكه شما را می رویاند شاخ و برگ شما را هرس می كند.

و چنانكه تا بلندای درخت وجودتان بالا میرود و ظریف ترین شاخه های شما را كه در آفتاب می رقصند نوازش می كند .

همچنین تا عمیق ترین ریشه های شما پایین می رود و آنها را كه به زمین چسبیده اند تكان می دهد.

عشق شما را چون خوشه های گندم دسته می كند.

آنگاه شما را به خرمن كوب از پرده ی خوشه بیرون می آورد.

و سپس به غربال باد دانه را از كاه می رهاند.

و به گردش آسیاب می سپارد تا آرد سپید از آن بیرون آید.

سپس شما را خمیر می كند تا نرم و انعطاف پذیر شوید.

و بعد از آن شما را بر آتش می نهد تا برای ضیافت مقدس خداوند نان مقدس شوید.

 

عشق با شما چنین رفتارها می كند تا به اسرار قلب خود معرفت یابید.و. بدین معرفت با قلب زندگی پیوند كنید و جزیی از آن شوید.

 

اما اگر از ترس بلا و آزمون' تنها طالب آرامش و لذتهای عشق باشید '

 خوشتر آنكه عریانی خود بپوشانید.

و از دم تیغ خرمن كوب عشق بگریزید.

به دنیایی كه از گردش فصلها در آن نشانی نیست'

جایی كه شما می خندید اما تمامی خنده ی خود را بر لب نمی آورید.

و می گر یید اما تمامی اشكهای خود را فرو نمی ریزید.

 

عشق  هدیه ای نمی دهد مگر از گوهر ذات خویش.

و هدیه ای نمی پذیرد مگر از گوهر ذات خویش.

عشق نه مالك است و نه مملوك.

زیرا عشق برای عشق كافی است.

 

وقتی كه عاشق می شوید مگویید:" خداوند در قلب من است." بلكه بگویید " من در قلب خداوند جای دارم."

 

و گمان مكنید كه زمام عشق در دست شماست ' بلكه این عشق است كه اگر شما را شایسته بیند حركت شما را هدایت می كند.

 

عشق را هیچ آرزو نیست مگر آنكه به ذات خویش در رسد.

 

اما اگر شما عاشقید و آرزویی می جویید'

آرزو كنید كه ذوب شوید و همچون جویباری باشید كه با شتاب می رود و برای شب آواز می خواند.

آرزو كنید كه رنج بیش از حد مهربان بودن را تجربه كنید.

آرزو كنید كه زخم خورده ی فهم خود از عشق باشید و خون شما به رغبت و شادی بر خاك ریزد.

آرزو كنید سپیده دم بر خیزید و بالهای قلبتان را بگشایید

و سپاس گویید كه یك روز دیگر از حیات عشق به شما عطا شده است.

آرزو كنید كه هنگام ظهر بیارامید و به وجد و هیجان عشق بیاندیشید.

آرزو كنید كه شب هنگام به دلی حق شناس و پر سپاس به خانه باز آیید.

و به خواب روید. با دعایی در دل برای معشوق و آوازی بر لب در ستایش او.

 

از كتاب ‹پیامبر› اثر ارزنده ی جبران خلیل جبران
ترجمه ی دكتر حسین الهی قمشه ای

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

[ چهار شنبه 24 مهر 1392برچسب:, ] [ 14:3 ] [ امیر عشق ]

[ ]

 

نگارا عید قربان است قربانت شوم یا نه؟
نگفتی یک دمی آیا که مهمانت شوم یانه؟
برای طوف کویت جامه احرام بر بستم
گدای دوره گرد گوشه خوانت شوم یا نه؟

**********

بگذر از فرزند و جان و مال خویش
تا خلیل اللّه ِ دورانت کنند
سر بِنه بر کف، برو در کوی دوست
تا چو اسماعیل، قربانت کنند

**************

عید قربان، جشن رهیدگی از اسارت نفس و شکوفایی ایمان و یقین بر همه ابراهیمیان مبارک باد
 

[ چهار شنبه 24 مهر 1392برچسب:, ] [ 11:27 ] [ امیر عشق ]

[ ]

روز عرفه، روز بی پیرایگی و آراستگی در عرفات خدا و روز زمزمه رازمندی های حسین و روز برخورد اشک و لبخند است. ***************************** ای جمله بی کسان عالم را کس / یک جو کرمت یار من بی کس بس هرکس به کسی و حضرتی می نازد / جز حضرت تو ندارد این بی کس ، کس التماس دعا ***************************** روز عرفه، روز رسیدن به غایت آمال عارفان و روز همجواری با عرش الهی است. ***************************** در روز عرفه، دست های خود را به سوی آن بی نیاز بالا می بریم و پیوسته دعا می کنیم: خدایا! غروب این روز را با غروب گناهانمان یکی گردان ***************************** در روز عرفه، دست های خود را به سوی آن بی نیاز بالا می بریم و پیوسته دعا می کنیم: خدایا! غروب این روز را با غروب گناهانمان یکی گردان. ***************************** دل در جوشش ناب عرفه، وضو می گیرد و در صحرای تفتیده عرفات، جاری می شود. آن جا که ایوان هزار نقش خداشناسی است. ***************************** روز عرفه، روز عرفان، روز شناخت و روز عید عارفان گرامی باد ***************************** سلام بر عرفه که جانمان را به رایحه و خنکای نسیم نوازش می دهد. ***************************** حاجیان گرم دعا و زائر اصلی برفت رفته سمت کربلای پر بلا امشب حسین اگر باشد گناه عالمینم چه غم دارم که غمخوار حسینم ***************************** روز عرفه ، روز نیایش و روز بارش چشم های خاکیان بر شما آسمانیان مبارک باد و التماس دعا در لحظات قشنگ خلوتتان ***************************** اینک مواقف عرفات است بنگرش طولش چو عرض جنت و صد عرش اکبرش جبریل خاطب عرفات است روز حجّ از صبح تیغ و از جبل الرحمه منبرش ***************************** روز عرفه روز بریدن از خاک و پیوند با افلاک و روز توسل به مقام ربوبیت حضرت حق است ***************************** می‎خواهم در ابری‎ترین لحظه‎ها فریاد بزنم و از باران عرفه سیراب شوم ***************************** روز عرفه، روز معرفت، روز زدودن قلب از غبار عصیان و روز خدا و خدایی شدن است. ***************************** عرفه، روز بازگشت است؛ بازگشت به آغوش مهربان خدا. عرفه، روزی است که ناامیدی از درگاه خدا رخت برمی بندد. ***************************** خدایا! آن‌گاه که جان ها و اندیشه ها از نسیم فرح‌بخش نام و یادت سرشار است، بگذار در برکه عرفه، خود را از زنگار غفلت و معصیت شست‌وشو دهیم


ادامه مطلب

[ سه شنبه 23 مهر 1392برچسب:, ] [ 8:17 ] [ امیر عشق ]

[ ]

عشق آواز قشنگی ست که خدا می داند

 

سرنوشتی که مرا با تو به خود می خواند

 
 
 

گرچه از خویش گریزم به تو نزدیک شوم

 

گوش کن قلب من از دور تو را می خواند

 

 

*عاشـــــــــــقتم*

 

[ یک شنبه 21 مهر 1392برچسب:, ] [ 19:34 ] [ امیر عشق ]

[ ]

[ یک شنبه 21 مهر 1392برچسب:, ] [ 19:11 ] [ امیر عشق ]

[ ]

 

 

روزی یک مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت: «خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟» خداوند او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق یک میزگرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد.

افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق‌هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می‌توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پرنمایند، اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی‌توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.

مردروحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد، خداوند گفت: «تو جهنم را دیدی، حال نوبت بهشت است»، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود، یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افراد دور میز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند راداشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می‌گفتند و می‌خندیدند، مرد روحانی گفت: «خداوندا نمی فهمم؟!» خداوند پاسخ داد: «ساده است، فقطاحتیاج به یک مهارت دارد، می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به یکدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می‌کنند

یکدیگر را دوست داشته باشید، به همنوع خود مهربانی نمایید، همسایه خود را دوست بدارید، زیرا که هیچ کس به تنهایی وارد بهشت خدا نخواهد شد

[ شنبه 20 مهر 1392برچسب:, ] [ 9:36 ] [ امیر عشق ]

[ ]

روزی حضرت موسی (ع)رو به بارگاه ملکوتی خداوند کرد و از درگاهش درخواست نمود:بار الها، می خواهم بدترین بنده ات را ببینم.

ندا آمد: صبح زود به در ورودی شهر برو. اولین کسی که از شهر خارج شد، او بدترین بنده ی من است.

حضرت موسی صبح روز بعد به در ورودی شهر رفت. پدری با فرزندش، اولین کسانی بودند که از شهر خارج شدند.

پس از بازگشت، رو به درگا خداوند کرد و ضمن تقدیم سپاس از اجابت خواسته اش، عرضه داشت: بار الها ، حال می خواهم بهترین بنده ات را ببینم.

ندا آمد: آخر شب به در ورودی شهر برو. آخرین نفری که وارد شهر شود، او بهترین بنده ی من است.

هنگامی که شب شد، حضرت موسی به در ورودی شهر رفت...

دید آخرین نفری که از در شهر وارد شد، همان پدر و فرزندش است! رو به درگاه خداوند، با تعجب و درماندگی عرضه داشت: خداوندا!چگونه ممکن است که بد ترین و بهترین بنده ات یک نفر باشد!؟

ندا آمد:

ای موسی، این بنده که صبح هنگام میخواست با فرزندش از در خارج شود، بدترین بنده ی من بود. اما... هنگامی که نگاه فرزندش به کوه های عظیم افتاد، از پدرش پرسید:بابا! بزرگ تر از این کوه ها چیست؟

پدر گفت:زمین.

فرزند پرسید: بزرگ تر از زمین چیست؟

پدر پاسخ داد: آسمان ها.

فرزند پرسید: بزرگ تر از آسمان ها چیست؟

پدر در حالی که به فرزندش نگاه می کرد، اشک از دیدگانش جاری شد و گفت:فرزندم. گناهان پدرت از آسمان ها نیز بزرگ تر است.

فرزند پرسید: پدر بزرگتر از گناهان تو چیست؟

پدر که دیگر طاقتش تمام شده بود، به ناگاه بغضش ترکید و گفت:عزیزم ، مهربانی و بخشندگی خدای بزرگ از تمام هرچه هست، بزرگتر و عظیم تر از هر چیزی.

[ شنبه 20 مهر 1392برچسب:, ] [ 9:33 ] [ امیر عشق ]

[ ]

سوالی که ممکن است بارها از خودمان پرسیده باشیم احتمالاً اینست :

این عدد ( 666) چیست و چه معنی و مفهومی دارد؟
. 666 تاریخ ظهور ابلیس.

      

        
و شاید بیشتر پاسخ ها نیز در همین حد باشد که 666 عدد شیطان است. و احتمالا پاسخهایی در همین حدود و نه چیزی بیش از آن.اما اگر بخواهیم برای پاسخ گویی مناسب به ذهن کنجکاومان جوابی درخور و شایسته پیدا کنیم، باید بگوییم که:

666 در حقیقت یک تاریخ است. یعنی 6/6/6 .

با گفتن این مطلب ممکن است که ذهن ها بی اختیار متوجه تاریخ "ششم ژوئن سال 2006" بشود، اما باید گفت که منظور از 666 تاریخ 2006/6/6 نیست، اگرچه با آن تاریخ بی ارتباط هم نیست!

یکی از دوستان که در آمریکا ساکن است،می گفت:

" شیطان پرستان روز ششم ژوئن سال 2006 (6/ 6/ 2006) مراسم ویژه ای برگزار کردند که همراه با جشن و شادمانی و پایکوبی بود و حتی اخبار آن نیز از بعضی شبکه های خبری در آمریکا پخش شد! آنها این روز را بعنوان روز آغاز سلطنت شیطان جشن گرفته بودند! "

 


ادامه مطلب

[ شنبه 20 مهر 1392برچسب:, ] [ 8:51 ] [ امیر عشق ]

[ ]

دعای شب امتحان: اللهم اجلس فی بغلنا تلمیذ خرخونا و جعل اطرافنا مراقب گاگولا ! ******* باباي حیف نون آتيش ميگيره دكترا علت مرگشو 20 درصد سوختگي و 80 درصد كوفتگي اعلام كردند.علتشو از حیف نون پرسيدم گفت ما هرچي آتيش بگيره با بيل خاموشش ميكنيم . ******* مترسک گفت:تو گواه باش که مرا برای ترساندن آفریدند...اما من عاشق پرنده ای بودم که از ترس من از گرسنگی مرد... / ******* تو ضيافت سكوتم تو اگه قدم بذاري،مي بيني بي تو شكستم اما تو خبر نداري. *******

[ شنبه 20 مهر 1392برچسب:, ] [ 6:23 ] [ امیر عشق ]

[ ]

عزیزم اینجا که نمیشه بهت بگم چطوری شیطان پرست شی .بیا تو ادامه مطلب.ابنجا جلو جمع خوبید نداره ها


ادامه مطلب

[ شنبه 20 مهر 1392برچسب:, ] [ 5:55 ] [ امیر عشق ]

[ ]

 

از این عکسه بگذریم دیدید راست میگم.آمار بازدید رو یه نیگاه بنداز.خداییش صد نفر به بازدید وبم اضافه شده.حالا میخواین تو سایت ثبت نام کنین و آمار بازدیدتون رو ببرین بالا.میخواین صب تا شب پست بزارین و به آمار بازدید منم نرسین.

ماهان سورف

cobra.telesm@yahoo.com

[ جمعه 19 مهر 1392برچسب:, ] [ 22:46 ] [ امیر عشق ]

[ ]

 

 

[ جمعه 19 مهر 1392برچسب:, ] [ 22:41 ] [ امیر عشق ]

[ ]

        ماهان سورف

 

 

من و ایمیلم در اختیارتون هستیم.

توضیحات رو هم میتونین تو پست پایین مشاهده کنین.cobra.telesm@yahoo.com

[ جمعه 19 مهر 1392برچسب:, ] [ 16:4 ] [ امیر عشق ]

[ ]

راستش رو بخواین برا من که آمار بازدیدم هنگ کرده.برا شما رو نمیدونم. امروز داشتم تو یه سایت تبلیغاتی و کسب درآمد فعالیت میکردم.حدودا بعد از دو ماه عضویتم امروز اولین روزی بود که تصمیم گرفتم توش فعالیت کنم.فک میکردم چرته که آمار بازدید وب یا هر چی رو که بخوای بالا میبره. ولی امروز رفتم و دیدم که نه واقعیه.دهنم کف کرد.گذشته از اون که آمار بازدیدم هم بالا رفت درآمد هم برام داشت. حالا اگه آمار من براتون هنگ کرده به این آدرس برین.آمار بازدیدمه تو وبگذر.http://www.webgozar.com/stats/3081425

تا الان که شصت بازدید داشتم.اونم واقعی.حدودا 50 تاش از این سایته. این 50 تا از سه ساعت پیش تا الانه که اون موقع تازه من بلد نبودم چیکار کنم و هی تو سایتش چرخ میزدم.مزیتی که داره اینکه من تا یه هفته دیگه نمیخواد که تبلیغ وبم رو ثبت کنم.سایت این اجازه رو به کاربر میده که تبلیغش رو هفته ای یا ماهانه ای ،اونم تو هر روزی که دلش بخواد یا مثلا کل روزای هفته به نمایش بذاره. آها راستی این رو نگفتم.این 60 تایی که الان رو آمار من زده شده خداییش معرکه اس.چرا که من امروز فقط یه پست گذاشتم.درحالی که بیشترین بازدید کننده ام رو 66 نفر ثبت شده که اونم با هزار بد بختی و بروز کردن وبم تا آخرای شب تونستم این آمار رو بدست بیارم.دقت کنین .(بازدید کننده )نه (بازدید روز.)بازدید کننده من با رنگ آبی در نمودار آمارگیرم موجوده.ماهان سورف اون سایتیه که من میگم.اگه از این لوگو برا ثبت نام اقدام کنید من اولین دوست و معرف شما خواهم بود و فقط در این صورت میتونم مشکلاتی رو که براتون پیش اومده حل کنم. پس به رسم دوستی و تلافی این کارم هم که شده نامردی نکنین و زیر مجموعه من بشین. توضیحات اصلی باشه برا بعد ثبت نام.

یه چیز دیگه .حتما میگین چه فایده داره آمار بازدید ما بره بالا.فایده اش اینه که به خاطر این که بازدید ها کاملا واقعی هستند و به صورت کثیر هم اجرا میشن ، پیج رنگتون گوگلتون رو میبره بالا که باعث میشه وبتون یا سایتتون در صفحات یا در سطر های اول جستجو گر های گوگل ثبت بشه که این خودش با افزایش بازدید همراه.پس میشه با یه تیر دو نشون.

اختیار با خودتون. من گفتم از این لوگو پایین برین ها.نگی نگفتی .چون اگه معرفتون cobratelesm نباشه من نخواهم توانست در مشکلاتی که تو سایت برا هر کسی پیش میاد کمکتون کنم.        دیگه خود دانید.

ماهان سورف

 

آها راستی ایمیل من رو داشته باشین که بتونم کمکتون کنم.cobra.telesm@yahoo.com

[ جمعه 19 مهر 1392برچسب:, ] [ 13:46 ] [ امیر عشق ]

[ ]

*بر مشامم ميرسد هر لحظه بوي انتظار*

.
*بر دلم ترسم بماند آرزوي وصل يار*

.
*تشنه ي ديدار يارم اي عجل مهلت بده*

.
*تا ببينم با دو چشمم چهره ي زيباي يار*

.
اللهم عجل لوليك الفرج


[ جمعه 19 مهر 1392برچسب:, ] [ 7:30 ] [ امیر عشق ]

[ ]

گپ و گفتی با شیطان
گزارشگر : فاطمه خرم دبیری
 
گپ و گفتی با شیطان
 
 
اشاره:

روزی که شیطان تلفنی تماس گرفت و بی مقدمه گفت: "حاضرم رؤیای تو را تبدیل به واقعیت کنم"، به ناگاه شوکه شدم! باورم نمی شد! تنم خیس عرق شده بود! وحشت و ترس سرا پای وجودم را فرا گرفته بود! به هر زحمتی که بود خودم را جمع کردم و بالاخره قراری برای مصاحبه گذاشتم.
روز مصاحبه:

جناب شیطان با دو ساعت تاخیر حاضر شد. وقتی هم که رسید عذرخواهی کرد و گفت:

مأموریت خطیری پیش اومد که از دوستان ساخته نبود و می بایست خودم انجام می دادم.

پیش از انجام مصاحبه گفتم:

با چه تضمینی باور کنم که در جریان مصاحبه بر مبنای صداقت در گفتار سخن خواهی گفت؟ 

خندید و گفت: دلیلی ندارد دروغ بگویم. چون من به حربه ای مجهزم که اگر پرده از تمام اسرار من برداشته شود باز هم می توانم به خواسته های خود دست یابم.

گفتم: چه حربه ای؟

جواب داد: غفلت؛ انسانها را به خواب نوشین غفلت می برم و آن وقت نقشه هایم را عملی می کنم.

سوگند یاد می کنم که تا انتقامم را باز نستانم شما آدمیان را لحظه ای آسوده نخواهم گذاشت، پیوسته بر سر راهتان در کمین می نشینم و راهزن راهتان می شوم. اکنون ببینید چگونه راه نجات را بر شما خواهم بست.
متن مصاحبه:

عبدالله: خودتان را معرفی کنید.

شیطان: فردی هستم از طایفه جن. مسمی به اسم خاص "ابلیس" و مشهور به اسم عام "شیطان"؛ البته اسامی و اوصاف دیگری هم دارم که چندان معروف نیستند نظیر وسواس، خنّاس، عزازیل، عفریت، شیصبان، حارث، مارد، غوی، رجیم، ابو مره، 
 
 سوگند یاد می کنم که تا انتقامم را باز نستانم شما آدمیان را لحظه ای آسوده نخواهم گذاشت 
ابولبین، مذموم، مرید و…(۱)

عبدالله: پیشه و شغل شما چیست؟

شیطان: مشاغل فراوانی دارم

ادامه مطلب

[ پنج شنبه 18 مهر 1392برچسب:, ] [ 17:39 ] [ امیر عشق ]

[ ]

مذاکره با «شیطان بزرگ» می تواند مقدمه تعامل با «شیطان رجیم» باشد!

افسران - مذاکره با «شیطان بزرگ» می تواند مقدمه تعامل با «شیطان رجیم» باشد!
افسران - مذاکره با «شیطان بزرگ» می تواند مقدمه تعامل با «شیطان رجیم» باشد!
افسران - مذاکره با «شیطان بزرگ» می تواند مقدمه تعامل با «شیطان رجیم» باشد!

[ پنج شنبه 18 مهر 1392برچسب:, ] [ 17:24 ] [ امیر عشق ]

[ ]

حضرت نوح(ع) گویا اطمینان نداشت غذاى معنوى که شیطان مى خواهد به او بدهد غذاى مناسبى باشد و لذا آماده شنیدن سخنان او نبود. لذا، خطاب آمد نصایحش را بشنو!
 
پس از پایان گرفتن طوفان و هلاکت تمام مشرکان و بت پرستان، روزى شیطان خدمت حضرت نوح(ع) رسید و عرض کرد: تو به من خدمت کرده اى، من نیز مى خواهم به پاس آن کار، به تو خدمتى کنم!
 
 
حضرت نوح(ع) با تعجّب پرسید: چه خدمتى؟ گفت: این جمعیّتى که نفرین کردى و نابود شدند و همچنین نسل آنها را، شب و روز مى بایست وسوسه مى کردم و زحمت مى کشیدم تا هدایت نشوند. اکنون که هلاک شدند تا مدّتى آسوده ام!
 
 
حضرت نوح(ع) (گویا اطمینان نداشت غذاى معنوى که شیطان مى خواهد به او بدهد غذاى مناسبى باشد و لذا آماده شنیدن سخنان او نبود. لذا، خطاب آمد نصایحش را بشنو!
 
 
فرمود: چه خدمتى مى خواهى به من بکنى؟ شیطان گفت: در سه جا به یاد من باش که در آن سه حالت خیلى به بندگان خدا نزدیکم:
 
 
«اُذْکُرْنى اِذا غَضِبْتَ; به هنگام خشم و غضب به یاد من باش (که بسیار به تو نزدیکم)».
 
 
«وَاذْکُرْنى إِذا حَکَمْتَ بَیْنَ اثْنَیْنِ; به هنگام قضاوت بین دو نفر (نیز) به یاد من باش»
 
 
«وَاذْکُرْنى إِذا کُنْتَ مَعَ امْرَأَة خالیاً لَیْسَ مَعَکُما اَحَدٌ; و به هنگامى که با زن تنهایى خلوت کرده اى و هیچ کس غیر از شما دو نفر در آن جا نیست (نیز) به یاد من باش».
 

[ پنج شنبه 18 مهر 1392برچسب:, ] [ 13:16 ] [ امیر عشق ]

[ ]

[ پنج شنبه 18 مهر 1392برچسب:, ] [ 11:14 ] [ امیر عشق ]

[ ]

[ پنج شنبه 18 مهر 1392برچسب:, ] [ 11:10 ] [ امیر عشق ]

[ ]

یک : دوستت دارم ، نه به خاطر شخصیت تو ، بلکه به خاطر شخصیتی که من در هنگام بودن با تو پیدا می کنم .

دو : هیچ کس لیاقت اشک های تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود

سه : اگر کسی تو را آن گونه که می خواهی دوست ندارد ، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد .

چهار : دوست واقعی کسی است که دست های تو را بگیرد ولی قلب تو را لمس کند .

پنج : بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید .

شش : هرگز لبخند را ترک نکن . حتی وقتی ناراحتی . چون هر کس ممکن است

عاشق لبخند تو شود .

هفت : تو ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی ، ولی برای بعضی افراد تمام دنیا هستی .

هشت : هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند ، نگذران.

نه : شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری افراد نامناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را . به این ترتیب وقتی او را یافتی بهتر می توانی شکرگزار باشی .

ده : به چیزی که گذشت غم نخور ، به آن چه پس از آن آمد لبخند بزن .

یازده : همیشه افرادی هستند که تو را می آزارند . با این حال همواره به دیگران اعتماد کن و فقط مواظب باش که به کسی که تو را آزرده دوباره اعتماد نکنی .

دوازده :خود را به فرد بهتری تبدیل کن و مطمئن باش که خود را می شناسی قبل از آن که شخص دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تو را بشناسد .

سیزده : زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار ، بهترین چیزها در زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداری

[ چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:, ] [ 23:9 ] [ امیر عشق ]

[ ]

[وسوسه‏هاى نفسانى در مورد عقايد دينى]:از امام صادق عليه السّلام روايت شده:هيچ مؤمنى نيست كه بر او چهل روز بگذرد،مگر اين كه حديث نفس عارض او گردد.هرگاه دچار اين عارضه شد،دو ركعت نماز بخواند،و از آن به خدا پناه برد،و نيز از آن حضرت روايت شده:حضرت آدم به خدا،از حديث نفس شكايت كرد،جبرئيل نازل شد و گفت بگو: جنبش و نيرويى نيست مگر به خداى والاى بزرگ آدم اين ذكر را گفت و حديث نفس از او برطرف شد،آنگاه حضرت فرمود،اين است اصل لا حول و لا قوّة الاّ باللّه از حضر باقر عليه السّلام روايت شده:مردى به محضر رسول خدا صلى اللّه عليه و آله آمد،و به آن حضرت از وسوسه و حديث نفس و قرضى كه بر او گران آمده بود،و نيز از تهيدستى شكايت كرد،حضرت به او فرمود بگو:
تَوَكَّلْتُ عَلَى الْحَىِّ الَّذى لايَمُوتُ وَ الْحَمْدُلِلّهِ الَّذى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَريكَ فِى الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبيراً 
توكّل كردم بر زنده‏اى كه نمى‏ميرد،و ستايش خداى را كه فرزندى نگرفته،و در فرمانروايى شركى برايش‏ نبوده است،و براى او سرپرستى نيست از روى خوارى،و او را بزرگ شمار بزرگ‏شمردنى شايسته.
سپس فرمود:اين دعا را به كرّات بگو،چندى‏ نگذشت كه آن مرد خدمت حضرت آمد و گفت:يا رسول اللّه خدا وسوسه مرا از بين برد،و قرضم را ادا كرد،و از تهيدستى به توانگرى‏ رساند.و همچنين روايت شده:هنگامى كه در سينه‏ات شكّى پيدا شد،براى دفع وسوسه شيطان بگو:
هُوَ الاَْوَّلُ وَالاْ خِرُ وَالظّاهِرُ وَالْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَليمٌ 
اوست آغاز و انجام و پيدا و پنهان،و به هرچيز داناست

[ چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:, ] [ 20:2 ] [ امیر عشق ]

[ ]

[ چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:, ] [ 16:42 ] [ امیر عشق ]

[ ]

 

گویش دختران در سال 81: عزیزم ، عشقم چرا ناراحتی؟ قربونت برم

گویش دختران در سال 86: عزیزم، عشقم چرا ناراحنی؟ قلبونت برم

گویش دختران در سال 91: عجیجم، عجقم چلا نالاحتی؟ قلبونت بلم

گویش دختران در سال 96: دیبیلیم، عولوپولو، بیلی بولونات!

======================================

پسره به دوست دخترش اس ام اس می ده: عزیزم! میای خونه مون؟ اگه موافقی عدد ۱ رو وارد کن اگه مخالفی عدد ۳۱۴۱۷۱۹۲۰۲۳۴۵۷۸۹۰۷۶۶۴۶۴۶۵ ۵۵۴۵۵۵۴۵۵!

======================================

من تا شش سالگی فکر می کردم اسمم «دست نزنه»اس!

 

 


ادامه مطلب

[ چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:, ] [ 16:31 ] [ امیر عشق ]

[ ]

ارسطو یا پرستو؟

یادداشتی از شهید احمد رضا احدی


رتبه اول کنکور پزشکی سال 64
ساعتی قبل از شهادت

چه کسی می داند جنگ چیست؟ 
چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟
چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن، یعنی آتش، یعنی گریز به هرجا، به هر جا که اینجا نباشد، یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟ جوانم چه می کند؟ دخترم چه شد؟
به راستی ما کجای این سوال ها و جواب ها قرار گرفته ایم ؟
کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است؟
آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند .
کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست؟ 
چه کسی در هویزه جنگیده؟کشته شده و در آنجا دفن گردیده؟
چه کسی است که معنی این جمله رادرک کند:
نبرد تن و تانک؟!
اصلا چه کسی می داند تانک چیست؟ 
چگونه سر 120دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود؟
آیا می توانید این مسئله را حل کنید؟ 
گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه خود از فاصله هزار متری شلیک می شود و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن را سوراخ کرده وگذر می کند، حالا معلوم نمایید سرکجا افتاده است؟ 
کدام گریبان پاره می شود؟

کدام کودک در انزوار و خلوت اشک می ریزد؟
و کدام کدام ....
توانستید ؟؟؟
اگر نمی توانید، این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید؛
هواپیمایی با یک و نیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متری 
سطح زمین، ماشین لندکروزی را که با سرعت درجاده مهران – دهلران حرکت می نماید ، مورد اصابت موشک قرار می دهد اگراز مقاومت هوا صرف نظر شود معلوم کنید کدام تن می سوزد؟
کدام سر می پرد؟ 
چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید؟
چگونه باید آنها را غسل داد؟
چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟ 
چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم و فقط درس بخوانیم؟
چگونه می توانیم درها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم؟
کدام مسئله را حل می کنی؟ برای کدام امتحان درس می خوانی؟ 
به چه امید نفس می كشی؟ كیف و كلاسورت را از چه پر می كنی؟
از خیال، از كتاب ، از لقب شاخ دكتر یا از آدامسی كه هر روز مادرت دركیفت می گذارد؟
كدام اضطراب جانت را می خورد؟
دیر رسیدن به اتوبوس، دیر رسیدن سر كلاس، نمره گرفتن؟
دلت را به چیز بسته ای؟ به مدرك، به ماشین؟




به قبول شدن در حوزه فوق دكترا؟؟
صفایی ندارد ارسطو شدن خوشا پر كشیدن، پرستو شدن
آی پسرك دانشجو، به تو چه مربوط است كه خانواده ای در همسایگی تو داغدار شده است؟جوانی به خاك افتاده است؟
آی دخترك دانشجو، به تو چه مربوط است كه دختران سوسنگرد را به اشك نشانده اند؟ و آنان را زنده به گور كردند؟
هیچ می دانستی؟ حتما نه...!!!
هیچ آیا آنجا كه كارون و دجله و فرات بهم گره می خورد، به دنبال آب گشته ای تا اندكی زبان خشكیده كودكی را تر كنی؟ و آنگاه كه قطره ای نم یافتی، با امیدهای فراوان به بالین آن كودك رفتی تا سیرابش كنی 
اما دیدی كه كودك دیگر آب نمی خورد......


  1. اما تو اگر قاسم نیستی، اگر علی اكبر نیستی، اگر جعفر و عبدالله نیستی،
  2. لااقل حرمله مباش
  3. كه خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون علی اكبر و علی اصغر را به زمین پس نداد.
  4. من نمی دانم كه فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد كرد....
  5. پس بیاید حرمله مباشیم...

[ چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:, ] [ 15:33 ] [ امیر عشق ]

[ ]

روزگاری پادشاهی 4 همسر داشت . او عاشق و شیفته همسر چهارمش بود . با دقت و ظرافت خاصی با او رفتار میکرد و او را با جامههای گران قیمت و فاخر میآراست و به او از بهترینها هدیه میکرد. همسر سومش را نیز بسیار دوست میداشت و به خاطر داشتنش به پادشاه همسایه فخر فروشی میکرد. اما همیشه میترسید که مبادا او را ترک کند و نزد دیگری رود. همسر دومش زنی قابل اعتماد، مهربان، صبور و محتاط بود. هر گاه که این پادشاه با مشکلی مواجه میشد، فقط به او اعتماد میکرد و او نیز همسرش را در این مورد کمک میکرد. همسر اول پادشاه، شریکی وفادار و صادق بود که سهم بزرگی در حفظ و نگهداری ثروت و حکومت همسرش داشت. او پادشاه را از صمیم قلب دوست میداشت، اما پادشاه به ندرت متوجه این موضوع میشد .


ادامه مطلب

[ چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:, ] [ 15:6 ] [ امیر عشق ]

[ ]

 به مدت تقریبی ۳۰ ثانیه بر روی ستاره قرمز رنگ خیره شوید.

 

                         سپس روی یک دیوار یا کاغذ سفید نگاه کرده و مرنب پلک بزنید.

 

[ چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:, ] [ 14:41 ] [ امیر عشق ]

[ ]

شاهراه

سلیمان نبى(ع) را فرزندى بود نیك‏سیرت و با جمال. در كودكى درگذشت و پدر را در ماتم خود گذاشت. سلیمان، سخت رنجور شد و مدّتى در غم او مى‏سوخت.

روزى دو مرد نزد او آمدند و گفتند: «اى پیامبر خدا! میان ما نزاعى افتاده است. خواهیم كه حُكم كنى و ظالم را كیفر دهى و مظلوم را غرامت بستانى».

سلیمان گفت: «نزاع خود بگویید».

یكى گفت: «من در زمین، تخم افكندم تا برویَد و برگ و بار دهد. این مرد بیامد و پاى بر آن گذاشت و تخم را تباه كرد».

آن دیگر گفت: «وى، بذر در شاهْ‏راه افكنده بود و چون از چپ و راست، راه نبود، من پا بر آن نهادم و گذشتم».

سلیمان گفت: «تو این قدر نمى‏دانى كه تخم در شاه‏راه نمى‏افكنند كه از روندگان، خالى نیست».

همان دم، مرد به سلیمان گفت: «تو نیز این‏قدر نمى‏دانى كه آدمى به شاه‏راهِ مرگ است و چندان نگذرد كه مرگ بر او پاى خواهد نهاد، كه به مرگ پسر، جامه ماتم پوشیده‏اى؟».

سلیمان دانست كه آن دو مرد، فرشتگان خدایند كه به تعلیم و تربیت او آمده‏اند. پس توبه كرد و استغفار گفت.

[ چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:, ] [ 14:14 ] [ امیر عشق ]

[ ]

 از امام رضـا علیه السلام دربـاره بهتـريـن بنـدگـان سـوال شـد.
فـرمـودند: آنان كه هر گاه نيكـى كنند خـوشحال شوند، و هرگاه بدى كنند آمرزش خـواهند، و هر گاه عطاشـوند شكر گزارند و هر گاه بلا بينند صبر كنند، وهر گاه خشم كنند در گذرند

[ چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:, ] [ 11:29 ] [ امیر عشق ]

[ ]

وقتی پسرا دور هم جمع می شن!!!

 

آلمان ، درباره ی سیاستهای دولت حرف می زنن!
پاكستان ، یه باند قاچاق تریاك تشكیل میدن!
عراق ، برای حمله به سربازهای آمریكایی نقشه می كشن!
افغانستان ، اگه پول نداشته باشن كار می كنن و اگه پول داشته باشن می خوابن!
آذربایجان ، یه بطری آب پرتقال می خرن و با هم می خورن!
مصر ، میرن یه جا می شینن قلیون می كشن!
امارات متحده ی عربی ، ۴ نفرشون دست می زنن و یه نفرشون می رقصه! یا میرن دنبال خانوم!!
....


ادامه مطلب

[ چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:, ] [ 10:19 ] [ امیر عشق ]

[ ]

 


شدم با چت اسیر و مبتلایش / شبا پیغام می دادم از برایش

به من می گفت هیجده ساله هستم / تو اسمت را بگو، من هاله هستم

بگفتم اسم من هم هست فرهاد / ز دست عاشقی صد داد و بیداد

بگفت هاله ز موهای کمندش / کمـــان ِابــروان ، قــد بلنــدش

بگفت چشمان من خیلی فریباست / ز صورت هم نگو البته زیباست

ندیده عاشق زارش شدم من / اسیرش گشته بیمارش شدم من

ز بس هرشب به او چت می نمودم / به او من کم کم عادت می نمودم

در او دیدم تمام آرزوهام / که باشد همسر و امید فردام

 


ادامه مطلب

[ چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:, ] [ 10:14 ] [ امیر عشق ]

[ ]

 

پسر در حال دویدن...

زااااارت (صدای زمین خوردن)

رفیق پسر:...

**************************

دختر در حال راه رفتن... 

دوفففففففسک (زمین خوردن به دلیل نقص فنی در قسمت پاشنه کفش)

رفیق دختر:...

 

برو ادامه مطلب.


ادامه مطلب

[ چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:, ] [ 10:4 ] [ امیر عشق ]

[ ]

 

www.parsnaz.ir - مکالمه عاشقانه یک پسر و دختر!!

روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید …
چرا مرا دوست داری …
چرا عاشقم هستی …
پسر گفت …
نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم …
دختر گفت …
وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی ....
پسر گفت… 
واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم …
دختر گفت …
اثبات....
نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم …
شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد…
اما تو نمی توانی این کار را بکنی …
پسر گفت …


ادامه مطلب

[ چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:, ] [ 9:43 ] [ امیر عشق ]

[ ]

يكي از ياران رسول خدا صلي الله عليه و آله فقير شد. محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد و شرح حال خود را بيان كرد. پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: برو هر چه در منزل داري اگر چه كم ارزش هم باشد بياور! آن مرد انصار رفت و طاقه اي گليم و كاسه اي را خدمت پيغمبر صلي الله عليه و آله آورد. حضرت آنها را در معرض فروش گذاشت و فرمود: چه كسي اينها را از من مي خرد؟ مردي گفت: من آنها را به يك درهم خريدارم. حضرت فرمود: كسي نيست كه بيشتر بخرد!
ادامه مطلب

[ چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:, ] [ 7:46 ] [ امیر عشق ]

[ ]

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با هر username که باشم، من را connect می کند 
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تا خودم نخواهم مرا D.C نمی کند . 
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با یک delete هر چی را بخواهم پاک می کند 
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اینهمه friend برای من add می کند 
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اینهمه wallpaper که update می کند 
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با اینکه خیلی بدم من را log off نمی کند 
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همه چیز من را می داند ولی SEND TO ALL نمی کند 
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه می گذارد هر جایی که می خواهم Invisibel بروم 
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه جزء friend هام می ماند و من را delete و ignore نمی کند. 
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه اجازه، undo کردن را به من می دهد 
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه آن من را install کرده است 
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچ وقت به من پیغام the line busy نمی دهد 
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اراده کنم، ON می شود و من می توانم باهاش حرف بزنم 
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه دلش را می شکنم، اما او باز من را می بخشد و shout down ام نمی کند 
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه password اش را هیچ وقت یادم نمی رود، کافیه فقط به دلم سر بزنم 


ادامه مطلب

[ سه شنبه 16 مهر 1392برچسب:, ] [ 12:35 ] [ امیر عشق ]

[ ]

خدایا،هروقت صدایم را گم میکنم، ترانه ای برای تو میگویم تا اشیا و طبیعت و آدمهای عاشق آن را زمزمه کنند. هروقت کلمه هایم را گم میکنم، با تو حرف میزم و غزلی میسرایم که از اشعار تمام شاعران جهان فصیحتر شیواتراست.

 

 خدایا، هروقت در پیاده روهای شلوغ گم میشوم و فراموش میکنم از کجا آمده ام، به آسمان نگاه میکنم و حتم دارم دستهای تو برای کمک به من پایین می آید.

 خدایا میخواهم در جمع روشن آینه ها بنشینم و گیسوان آرزوهایم را ببافم و از تو بپرسم که دل چگونه باید بتپد و چشم چگونه میتواند آینه و دریا در خود جایدهد و لب چگونه می تواند ترجمه ای از نام های شیرین تو باشد.

 خدایا، می دانم اگر رد شب را بگیرم به زلف سیاه تو میرسم و اگر رد دریا را بگیرم، در شبهای  تو بیدار می شوم و اگر رد پرنده ها را بگیرم به شانه های غیب تو می رسم.

 خدایا، مگذاراز جبروت تو جدا شوم و بر شاخه ای شکسته بنشینم. اگر صدای تو را نشنوم، اگر نگاه تو را نبینم ،از شکوفه های بهاری خالی می شوم وهیچ ستاره ای قدم در اتاقم نمی گذارد.

 خدایا، نمی خواهم آنقدر بخوابم تا فرشتگان دست خالی از کنار خانه ام بگذرند.نمی خخواهم آن در سکوت کنم تا کلمه ها مرا از یاد ببرند.نمی خواهم آنقدر بنشینم تا آهوان بهدستهای مکاشفه برسند، بلکه می خواهم مثل پیامبران تو قشنگ باشم و آنقدر به تو نزدیک شوم که کهکشانها بتوانند روی ناخنم بنشینند.

[ سه شنبه 16 مهر 1392برچسب:, ] [ 11:22 ] [ امیر عشق ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه